سلام ... من حدود 5 ساله که به پسر عمومم علاقه دارم ایشون 5 سال از من بزرگتره .... و البته یه طوری خودش باعث ایجاد و گسترش حس دوست داشتن در من شدن ..... با من یسری رفتار های خاصی دارن مثلا : یبار از من در یک میهمانی داشتن پذیرایی میکردن و و هنگام پذیرایی از من وقتی برای یک لحظه سرمو بالا گرفتم چشم تو چشم افتادیم و فک کنم 3 دقیقه اینا داشتیم تو چشمای هم نگاه میکردیم. .. بعدش یکبار دیگه زمانی بود که باهم خانوادگی به مسافرت رفته بودیم ایشون یه حالت خیلی صمیمی با من داشتن حتی یبار که خیلی سردم بود کت خودشون رو در آوردن و به من دادن تا بپوشم...... ایشون خیلی شخصیت مغرور و درون گرایی داره و اصلا اینطوری نیست که به کسی زیاد محبت و مهربونینشون بدن یا تو جمع زیاد صحبت کنن..... حتی از بچگی تا همون 5 سال پیش که عاشقش بشم رفتارش با من هم خوب نبود ...
علاوه بر اینا چندباری شده حس کنم که تو جمع بهم خیره شده و داره نگام میکنه و وقتی من به طرفش نگا میکنم نگاهش ازم میدزده. .. یبارم داشتم یکسری وسیله بهش میدادم که هنگام دادن این سری دستمو گرفتن و بازم تو چشمام خیره شدن و بعد ار 1 دقیقه اینا رفتن...... همه اینها تا زمانی بود که یه نفر که دوستی مشترکی داشتیم(دوست دختر یکی دیگر از پسر عمو هام ) باهاش 2 سال پیش به من ادعا کرد که عشقم دوسم داره. .... من خب چون آمادگی نداشتم هی انکار میکردم تا اینکه این دوست گفت که ایشون بیوگرافیشون حرف اول اسم من رو گذاشته و هر سری در هر پستی که به اشتراک میزاره حرف اول اسم منو تگ میکنه ..... من هم کمی غرور از خودم نشون دادم و در پاسخ به این دوست مشترکمون با اینکه پسر عموم رو دوست داشتم گفتم دوسش ندارم و من یکی دیگه رو میخوام این دخر ازم یه چمدت عکس از پسرمو هام گرفت و..این دختر خانم در واقع با جفت پسر عموهای من ارتباط داشتن و پیام های منو به اونا فرستادن. ... یه فاجعه خیلی بزرگ درست شد و همچی سر من شکسته شد ..... اون پسر عمویی که دوسش داشتم هم 2 سال کلا نه دیگه باهام حرف زدن و حتی به صورتم هم نگا نمیکردن. .... خلاصه بعد از دو سال من صبرم به سر رسید و به پسر عموم پیام دادم و همچی رو بهش از اول گفتم که چطوری اتفاق افتاد و گفتم که من از گفتن اون حرف هیچ منظوری نداشتم و فقط نمیخواستم بقیه آدما فک کنن من حسی نسبت بهش دارم.... (ابراز علاقه نکردم ) ازش عذرخواهی هم کردم......
ایشون به من گفتن که اشکالی نداره و منو خیلی وقته بخشیدن و بعدشم گفتن که اون حرف اول اسم یه دختری هست که یه مدته بهش علاقه منده....و گفتن که از هر کی هم که انتظار داشتم از تو انتظار چنین کار هایی رو نداشتم خلاصه گفتن که یه مدت بود ناراحت بودن از من و به همین خاطر باهام حرف نمیزدن .... توی یک پیام منو خواهر خودشون خطاب گرفتن و توی پیام دیگه گفتن که من خیلی دوسم دارن وسریع مامان و بابام رو هم اضافه کردن......
من احساس میکنم ایشون اونروز به دلیل رو در بایستی گفتن که کس دیگه رو دوس دارن و باهاش در ارتباط هستن حالا بازم شما نظرتون رو میگین
تازگی ها هم از برادر کوچیکترم وقتی تنها گیرش آورده چندتا سوال از قبیل اینکه من چندتا زبان بلدم و ...... پرسیده و چندتا از خاطره های بچگیمونو بهش گفته .....
هی تو اپلیکیشن هایی که من عضوم استوری های با معنا و دوری و دلتنگی میزاره. .... حتی چون اینستا ندارم اونجا فعآلینی در زمینه استوری های دوری و .... ندارع
خواستم از شما راهنمایی بخوام و بپرسم به نظرتون منو دوس داره یا من توهم زدم؟ و اینکه من باید چیکار کنم؟ اگه دوسم رداره چرا بهم نمیگه و حتی یبار گفت یکی دیگه رو دوس داره؟ اگه کس دیگه رو دوس داره چرا توفضای مجازی فقط جاهایی استوری دلتنگیی میزاره که من هستم؟
کمکم کنین چه باید بکنم؟